2. ِĬ
اولویت گفت وگوی ادیان بر گفت وگوی تمدنها
ِĬ ِ ِ ِ
دربارهٔ مفهومِ " گفت وگوی تمدنها"، بویژه به عنوان یک طرح و پروژه و بدیل طرح "جنگ تمدنها "، پرسشها و مسائل و معضالت و موانع نظری و
ِĬ
عملی بسیاری طرح شده و میشود؛ به گونهای که تدقیق دربارهٔ آنها، ممکن است ما را از جدی بودن پروژهٔ گفت وگوی تمدنها و یا فرهنگها منصرف
ِĬ ِĬ
ِĬ
کند و در نهایت از تحقق آن ( حداقل در شرایط کنونی که به نظر میرسد خشم و قهر و جنگ رو به گسترش است ) به کلی نا امید سازد.
ِĬ
ِĬ
اما با چشم پوشی از تمامِ مالحظات و تدقیقها، اکنون برآنم که در این مجال به یک نکته اساسی و مهم ( دست کَم به نظرِ اینجانب ) اشاره کنم و آن
ٔ
تقدمِ منطقی و عملی " گفت وگوی ادیان" بر " گفت وگوی تمدنها " است که امیدوارم مدافعان و طراحان پروژهٔ گفت وگوی تمدنها بدان توجه ویژه کنند.
ٔ ِĬ ِĬ
ِĬ ِĬ ِĬ
در واقع، طرح این موضوع و تاکید بر اهمیت و اولویت گفت وگوی ادیان، با مفروض دانستن امکان عقلی و عملی ایده و طرح گفت وگوی تمدنها است.
ِ ِ ِĬ
روشن است که در آغاز باید بگوییم منظور از " گفت وگو" چیست و ادیان و یا فرهنگها و یا تمدنها در چه شرایطی میتوانند گفت وگو کنند.
ابهام و مناقشه در این باب بسیار است، اما به قصدِ امکان ورود به مدعا و موضوعِ اصلی، اجماالً میتوان روی این مفهوم توافق کرد که منظور از گفت وگو
ِĬ
"مفاهمه" ( فهم متقابلِ ) "من/دیگری" است که با مکالمه ( سخن متقابل ) ممکن میشود. مقدمات و لوازمِ منطقی دیگری نیز برای دستیابی به این
ِĬ ِĬ ِĬ
مهم ضروری است، از جمله:
1.پذیرفتن این اصل که "حقیقت" در انحصارِ کسی نیست و حقیقت نزدِ همگان است ( ولو به مراتب و درجات ).
ِĬ
2.حقیقت، انکشافی است و به تدریج و با کوشش و جهدِ مداوم حاصل میشود نه ِالقایی و آنی و ِاعطایی ( این اصل دربارهٔ وحی و نبوت نیز صادق
ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ ٔ َّ
است و لذا تَدرُّج و تَطوُر و تکامل و توسعه نه تنها در سلسله طوالنی پیامبران و ادیان در طول تاریخ بلکه در بطن و متن یک دین در طول سامان یافتن
َ
آن در حیات پیامبرِ آن دین وجود دارد. سرگذشت اسالم در طول بیست و سه سال عصرِ نبوت شاهدِ این مُدعا است ).
ِĬ ِĬ ِĬ
Print search Prev 2 Next Home Full Exit
3. ِĬ
3.به دلیل ذو ابعاد و مطلق بودن حقیقت، انکشاف حقیقت نسبی و بشری است و در بهترین و کامیابترین حالت، هر کسی یا مذهبی، پارهای از
ِĬ ِĬ
حقیقت را مییابد ( البته دربارهٔ وحی و گزارههای وَحیانی مستقیم و قطعی، این اصل تا حدودی متفاوت است ).
ِĬ
ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ
4.یکی از شرایط قطعی و گریز ناپذیرِ انکشاف حقیقت و مُفاهمه و مُکالمه، صداقت اخالقی و طهارت روح و تَقَیُّد به معیارهای علمی و منطقی و در
واقع تقید به منطق گفت وگو است.
ِĬ
ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ
5.شرط دیگرِ مهم آن حتی االمکان فاصله گرفتن از پیشداوریها و اغراض پیدا و پنهان در موضوعِ محل گفت وگو و تحقیق از یک سو و گردن نهادن
به پیامدها و لوازمِ منطقی و علمی پژوهشها و گفت وگوها است.
ِĬ
و باالخره:
6.گردن نهادن به این اصل مهم که در خارج از باور و فهم و آیین و مکتبام ( هر چند به حقانیت و معقولیت و نجات بخشی آن یقین داشته باشم )،
ِĬ ِĬ
راهی به نجات و رستگاری هست. به هر حال باید توجه داشت که غرض از مکالمه و مفاهمه، بیش از هر چیزِ دیگری حقیقت است نه اقناع و تحمیل و
التزامِ دیگری، و از این رو خطابه و حماسه و موعظه ( ِانزار و تَبشیر ) در مقامِ گفت وگوی "من/دیگری" نه تنها کارساز و مفید نیست که مُضر هم هست
( باید انصاف داد که جمع شدن این شرایط در وجودِ گفت وگو کنندگانـبویژه در حوزهٔ ایمان و دینـو رعایت آنها در مقامِ عمل بس دشوار است، اما
ِĬ ِĬ
به طورِ نسبی ممکن است).
ِĬ ِĬ
و اما اصل مدعا: گفتیم که گفت وگوی تمدنها از مَعبَرِ گفت وگوی ادیان میگذرد ( در واقع باید بگذرد). به عبارت دیگر، گفت وگو و دیالوگ تمدنها
ِĬ
ِĬ ِĬ
بدون گذر از معبرِ گفت وگوی ادیان نا ممکن است و حداقل در صورت امکان، ناقص و نا کام است. دلیل یا دالیل این مُدعا چیست ؟ آنچه میگویم صرفاً ِĬ
برای تبیین این سخن است نه بیشتر.
ِĬ
Print search Prev 3 Next Home Full Exit
4. بعید میدانم تاریخ خواندهای ادعا کند که تمدنی در طول تاریخ بشر مبتنی و متکی بر دین نبوده است. حتی اگر به تمدنهای پیش از تاریخ ( البته
ِ ِ
با تسامح بدانها تمدن میگوییم ) توجه کنیم و در چگونگی تاسیس و ماهیت و کارکرد و ساختار و بقایشان تامل نماییم، به روشنی در مییابیم که آن
ِĬ
ِ ِ ِĬ
تمدنهای بَدوی ( تمدنهای پیش از هزارهٔ اول، به طورِ خاص پیش از امپراتوری پارسی ) نیز به شکلی براساس ایمان مذهبی بنیاد پذیرفته و به طورِ
َ
ِ ِ ِĬ ِĬ ِĬ
مشخص حاکمان و حکومتهای موسس آن تمدنها، مشروعیت خود را از خدا یا خدایان و یا مدعیان نمایندگی او اخذ کرده و در طول حیات خود نیز
ِĬ
ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ
در چارچوب باورهای مذهبی مردمان و هدایت و حمایت مستقیم و غیرِ مستقیم متولیان دین و آیین عمل کرده و دست کم مدعی چنین رفتار و اعتقادی
ِĬ ِĬ
بودهاند. از کهنترین تمدن، سومر، بگیرید و بیایید تا تمدنهای بعدی چون اکدیان، فینیقیان، کَلدانیان، آشوریان، بابلیان، مصریان، هندیان، عیالمیان
و... را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهید، همگی مدعی دین باوری بوده و حکمرانان آنان در تمامِ ادوار و اطوارِ تاریخی چند هزار ساله شان یا خود را خدا و
ٔ ِĬ ِĬ ِĬ
نیمه خدا دانسته و یا خود و حاکمیت و ِاعمال قدرت و ارادهٔ خویش را مستقیماً و یا از طریق روحانیون ادیان خدایی و برآمده از اراده و مشیت و رضایت
ِĬ ِ ِ ِĬ ِĬ
ایزدان قلمداد کردهاند.
جالب است که پیش از تاریخ، این اتکای به مذهب در حکومتها و حتی در جوامع کمتر و ضعیفتر است، و پس از ورودِ جوامع بشری به عصرِ تمدن
ِĬ
ِĬ ِĬ
و ظهورِ تمدنهای بزرگ و جهانی و پیشرفته و به عرصه آمدن سلسلههای بزرگ حکمرانی در قالب امپراتورهای جهانی یا منطقهای، تکیه بر عنصرِ مذهب
ِĬ
ِĬ ِĬ
برای کسب مشروعیت سیاسی قدرت بیشتر میشود. فی المثل در ایران پیش از تاریخ، نقش مذهب برای مشروعیت و تقویت حکومتها و دولت، الجرم
ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ
از مردمان و تمدن و فرهنگ کمتر است ( مثالً در تمدن حدودِ سه هزار ساله عیالم )، اما در حکومت هخامنشیان این نقش نیرومندتر و آشکارتر میشود.
ِĬ ٔ ِĬ
در عینِ حال تا ظهورِ ساسانیان ( حدودِ هزار سال )، این نقش چندان قوی و غلیظ نیست، از آغازِ تشکیل سلسله "موبدـشاهی" ساسانی، حکومت و
ِĬ ٔ ِĬ
فرهنگ و جامعه از اخذِ مشروعیت سیاسی حکومت و دین باوری عمومِ مردمان گذر میکند و واردِ مرحله مذهبی شدن تمام عیارِ قدرت، جامعه، سیاست،
ِĬ ٔ ِĬ ِĬ ِĬ
فرهنگ، اخالق، اقتصاد، ادب و هنر میشود.
Print search Prev 4 Next Home Full Exit
5. ِĬ ِĬ
یعنی دین و قدرت، دین و انسان و تمامِ شئون مادی و معنوی آدمیزاد چنان به هم میآمیزند که تفکیک آنها از نظرِ دین باوران و حاکمان نه ممکن
ِĬ
ِĬ ِĬ ِĬ
است و نه مفید. شاهنامه فردوسی به زیبایی و مهارت تمام این آمیختگی و حتی سیرِ تحول تاریخی دین و سیاست و تمدن را نشان میدهد. ظهورِ دو
ٔ
دین بزرگ توحیدی جهانی، مسیحیت و اسالم، آمیختگی دین و تمدن را در تمامِ ابعادِ آن، به احسن و کمال خود رساند. ظهورِ اعتالی قدرت مسیحی
ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ ِ ِ
ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ
بیزانس ( رومِ شرقی ) و تاثیرِ آن در تشکیل تمدن و امپراتوری مذهبی ( زرتشتی ) ساسانی در این سوی فرات و بعدها تشکیل امپراتوری اسالمی، مظهرِ
ِĬ
تجلی این آمیزش و حتی یکی شدن دین و سیاست و نقش مذهب در زایش، پرورش و اعتالی تمدن و فرهنگ است.
ِĬ ِĬ ِĬ
به رغم "جدایی نظر ِ" دین و سیاست در آیین مسیحی، روندِ این آمیختگی در مغرب زمین ادامه پیدا کرد و پس از نگارش اثرِ مهم سنت آگوستین
ِĬ ِĬ ِĬ ِ ی ِĬ
ِĬ ِ ِ
"شهرِ خدا" در سدهٔ پنجم میالدی و شکل گیری قرون وسطای مسیحی، امپراتوری مذهبیـسیاسی واتیکان پدید آمد و بدین ترتیب مسیحیت و حتی
ِĬ ِĬ
تا حدودی یهودیت، تکیه گاه و عامل و روح تمدن غربی شد و این پیوند و یگانگی چندان است که امروز نمیتوان تاریخ غرب و سیرِ تمدن غربی قرون
ِ ِ ِ ِĬ ِ ِ
وسطی و حتی قرون جدیدِ غربی را بدون مسیحیت و نقش مذهب باز شناخت.
ِĬ ِĬ ِĬ
ِĬ ِĬ
گرچه پس از رنسانس و ظهورِ مدرنیته و تحوالت فرهنگی، علمی، سیاسی و اقتصادی جدید، نقش مذهب به معنای سنتی و پیشین آن سست و
ِ ُ ِĬ
ِĬ
کم شده است، اما اوالً هنوز هم فرهنگ غالب و اثرگذارِ اجتماعی در مغرب زمین مذهب است و ثانیاً حتی اگر غرب مدرن را کامالً غیرِ مذهبی بدانیم ( یا
ِĬ
ٔ ِĬ ٔ ِĬ
دوست داشته باشیم چنین باشد )، بیگمان نمیتوان غرب امروز را بدون پیشینه و ریشهها و بدنه تاریخی چند هزار ساله آن بازشناخت. همین قاعده و
ِĬ
واقعیت دربارهٔ تمامِ جوامع شرقی و غیرِ مسیحی ( از جمله اسالمی ) نیز صادق است.
ِĬ
ِĬ
چین، هند، ژاپن، قفقاز، مالزی، اندونزی، ایران و تمامی آفریقا و دیگر ممالک آسیایی و آفریقایی چنیناند. میتوان چنین نیز استدالل کرد که تمدن
ِĬ
ِĬ
بر فرهنگ متکی است و هیچ فرد یا جامعهای ( اعم از متمدن یا غیرِ متمدن ) بدون فرهنگ نیست و فرهنگ بشری از آغازِ ظهورِ انسان در کرهٔ زمین
ِĬ
( بویژه پس از شکل گیری تمدنهای بزرگ و جهانی ) بدون مذهب نبوده است. همواره نوعی پرستش الههها و ایزدان وجود داشته و غالباً در سه هزار
ِĬ ِĬ ِĬ
Print search Prev 5 Next Home Full Exit
6. سال اخیر، ادیان دارای عقاید و شریعت و اخالق سازمان یافته بوده و تمامِ ابعادِ زندگی فردی و اجتماعی آدمیان، و در نتیجه مظاهرِ تمدن و فرهنگ را
ِĬ ِĬ ِĬ ِĬ
ِĬ
تحت تاثیر قرار دادهاند.
علم، هنر، ادبیات، اخالق، کالم و عرفان یا مستقیماً از متن مذهب پدید آمده و رشد و تعالی یافتهاند یا مذهب در پرورش و گسترش آنها نقش داشته
ِĬ ِĬ
است، حتی دانشی چون فلسفه، که ذاتاً و موضوعاً غیرِ دینی است، همواره ( بویژه در غرب مسیحی و در شرق اسالمی )، در استخدامِ کالمِ دینی بوده است.
ِĬ ِĬ
ِĬ ِĬ
اگر این تحلیل از چرایی و چگونگی و ماهیت ظهورِ تمدنها، فرهنگها، دولتها و ملتها راست و مقبول باشد، مدعای ما مبنی بر اولویت گفت وگوی
ادیان بر گفت وگوی تمدنها و فرهنگها، قطعی و غیرِ قابل انکار خواهد بود. چرا که تاکنون هیچ تمدنی بدون فرهنگ نبوده، هیچ فرد و جامعهای نیز تهی
ِĬ ِĬ
از نوعی فرهنگ ( عقاید، آداب، اخالق، هنر، ادب و... ) نبوده و نیست و عمالً هیچ فرهنگی غیرِ دینی نبوده و حداقل تمامِ فرهنگهای باستان تا کنون کم
ِĬ ِĬ
و بیش آمیخته با اشکال مختلف مذهب و متا فیزیک ادیان بوده است.
ِĬ
تصادفی نیست که در قرون جدید، دورانی که اندیشه الحادی قدرت بیشتری یافته است، هیچ متفکرِ ضدِ مذهبی نیست که اوالً نکوشد تا با دین
ِĬ ٔ ِĬ
ِĬ ِĬ ِĬ
تعیین تکلیف بکند ( و این به تنهایی از نقش فائقه مذهب در هدایت جامعه و تمدن و فرهنگ حکایت میکند ) و ثانیاً از آموزهها، شیوهها و سنت مذهبی
ِ ٔ ِĬ
جا افتاده برای مبارزه با اساس مذهب یا یکی از مذاهب استفاده نکند و ثالثاً حتی خود در نهایت به شکلی دیگر، دین تازهای ( ولو بشری ) پدید نیاوَرَد. و
ِĬ ِĬ
مارکسیسم، نمونه بارزِ این مدعا است.
ٔ
ِĬ ِĬ ِĬ
به هر حال موفقیت پروژهٔ گفت وگوی تمدنها و فرهنگها، در گروِ عوامل مختلفی است و مهمترین آنها، گفت وگوی ادیان است که البته عمالً در
قالب گفت وگوی پیروان و سخنگویان مقبول مذاهب خواهد بود. اگر طی پروسه گفت وگو و تعامل پیروان ادیان تحولی نو و مداوا گرانه رخ دهد، صلح و
ِĬ ِĬ ِ ٔ ِ ِ ِĬ
ِĬ ِĬ ِĬ
امنیت و دموکراسی، که هدف اعالم شدهٔ پروژهٔ گفت وگوی تمدنها است، ممکن و دست کَم آسانتر خواهد بود. از یاد نبریم که اکثریت قریب به اتفاق
ِĬ
مردمِ جهان، دیندارند.
Print search Prev 6 Next Home Full Exit